تو کوچه کوچه مرا بلدی

ساخت وبلاگ
من آدم حسودی هستم؟ این اواخر که علتی برای عصبیت ها و اشک های سُـر سُـری ام پیدا نمی کنم،به این نتیجه رسیده ام که لابد من موجودی سرشار از حسادت و بخل و عقده های ناگشوده ای هستم که مرا وا می دارند مدام با خودم بجنگم و دست آخر بزنم خودم را از وسط دو نصف کنم. مدام دست هایم یخ باشند و در روز چند بار زردآب بالا بیاورم و در آخر از شدت سر درد خابم نبرد. هر چه قدر که زمان بگذرد از همه ی آدم ها بدم بیاید و حتا اصلن دلم نخاهد که ببینمشان و حتا فکر کردن بهشان حالم را خراب کند. به این فکر کنم که چه قدر در حق من جفا شده و چه قدر همه ی آن هایی که من ازشان متنفر شده ام بی خیال ان تو کوچه کوچه مرا بلدی...ادامه مطلب
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyarijania بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

آخر هر هفته منتظرت هستم که بیایی. دلم را خوش می کنم که مسیج میدهی و خبرم می کنی که میخاهی بیایی.

ولی هفته ها می گذرد و من در انتظاری پوچ خشکم می زند. از سر می گیرم...

تو کوچه کوچه مرا بلدی...
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyarijania بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

ممنون از تو زمان عزیز که با گذرت و این ما را به آخر رساندن هایت،مفتول علامت سوالهای در هم تنیده شده را باز می کنی. ممنون از تو که با رد شدن های جانگیرت چیزهایی حالی آدم می کنی که آدم حاضر است جانش را هم به پایت بدهد. این آدم ها،این ادا ها،این ویترین ساختن ها.... می بینی؟ چه قدر آدم های واقعی و دنیاشان با آنچه ساخته اند برای ما فرق دارد؟ می بینی دو نیمه ی مساوی کردن شان را بابت شیشه پاک کن زدن روی ویترین لعاب دارشان را؟ مسخره است. خیلی مسخره،خیلی گنگ،خیلی گند. دنیای جدا کرده و کرکره زده ام را می پرستم. دنیای تمامن شخصی. دنیایی که نه عصبی ام می کند،نه اشکم را در تو کوچه کوچه مرا بلدی...ادامه مطلب
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyarijania بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

چشم های باز و لب های بسته و لامپ های خاموش. سکوت و نور نارنجی رنگ چراغ خاب. حوالی صبح صدای گنجشک های نشسته بر روی درخت انار. گز گز پاها و درد گرفتگی شانه ها. صدای پیچش روده ها در هم.

 

پی نوشت: باشد که کامیاب شوم.

تو کوچه کوچه مرا بلدی...
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyarijania بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

و آن قدر احساس پوچی و تنهایی درهم بکوباندم که از همه ی آدم ها متنفر باشم. از همه شان. صداشان و حرکاتشان آزاردهنده باشند و مرا تا سر حد بهداد شدن ببرد. بهداد وار حمله کنم،داد بزنم،نفس نفس بزنم و روحیه شان را تخریب کنم. سر درد بگیرم،بی انگیزه تر از همیشه در خود بلولم و بهداد وار همه را عاصی کنم. این روزهای سگی فقط خاطره شان می ماند و بس. من تمام سعی ام را گذاشته ام برای یاد گرفتن های به درد بخور. یاد گرفتن رفتار با آدم ها. انتخاب کنم که بهداد بمانم یا نه. این روزها برای من زرد اند. زرد کادمیم.  تو کوچه کوچه مرا بلدی...ادامه مطلب
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : کبودی زرد رنگ,سنگ زرد کبود,زرد شدن جای کبودی,یاقوت کبود زرد, نویسنده : dyarijania بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

با هر بار پلی شدن شان تا خود خلسه پیاده بروم و برگردم و دوباره همان جای همیشگی باشم. بعد از چند ماه و اندی تازه متوجه شوم که مهبد است نه مهدی و دل خوش به این که هر بار پلی شدن شان چیزی بر من افزوده. خوش حال از سرشار بودنم دوره کنم ترک ها را و در خود فرو روم.

سکوت آبی با طعم پایه بلند...

تو کوچه کوچه مرا بلدی...
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : مهبد شفیع نژاد,مهبد شفیع نژاد سکوت آبی,بیوگرافی مهبد شفیع نژاد,دانلود آهنگ مهبد شفیع نژاد,اهنگ مهبد شفیع نژاد, نویسنده : dyarijania بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

چه قدر زیادن آدم هایی که من فکر می کنم از من خوش بخت ترند و حالشان خوب است. این آدم می تواند یک دختری باشد که دغدغه های مالی ندارد،می تواند دختری باشد که از ظاهرش به طور نسبی رضایت داشته باشد،می تواند دختری باشد با امید به زندگی بالا و کلی ایده برای بهتر کردن اوضاع زندگی اش . آدم هایی که من فکر می کنم خوش بخت تر از من اند،صبورند،مستقل اند،با اعتماد به نفس اند،منطقی اند… . این آدم ها شاید خیلی کم به اطرافیان زندگی شان اهمیت می دهند و همه ی تمرکزشان روی خودشان و داشته هایشان است. من اما هر آدمی که می بینم،به محض این که حس می کنم ممکن از من بیشتر احساس خوش بخت تو کوچه کوچه مرا بلدی...ادامه مطلب
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyarijania بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26

می خواستم امروز به جای نوشتن شروع کنم صدامو ضبط کنم و بدون ترس حرف هایی که می خوام رو بگم. اما سه تا کلمه بیشتر نتونستم بگم. ذهنم منسجم نشد و ترسیدم حرف هایی بزنم که بعد ها دوسشون نداشته باشم. نوشتن هم همینه،ممکنه بعد از تموم شدن جمله هام،وقتی برمی گردم بخونمِ شون اصلا دل چسب نباشه و اون حسی که میخواستم منتقل کنم غلط از آب دربیاد. من ترس دارم،از نوشتن،از صدا ضبط کردن،از نقاشی کشیدنی که بخام حس در لحظه مو منتقل کنم. ترس از راه رو اشتباه رفتن،ترس از این که نوشته هام و این کاری که دارم می کنم هیچ چیزی برام نداشته باشه،ترس از این که باطل باشم. تا یک جاهایی ترس تو کوچه کوچه مرا بلدی...ادامه مطلب
ما را در سایت تو کوچه کوچه مرا بلدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyarijania بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:26